محل تبلیغات شما

**با خدا گفتم که صدها گونه آزارم رسید**


11 آبان 97 داراب


بهر دنــیا من کیم کــمتر به فـریادم رسید

داد و فـــریادی نکــردم تا بـه آوارم رسید

چوب دارم شد قلم در رشـته های جان من

گاهگاهی هـم شبی بر رشـــته دارم رسید

تا گرفتارم نخواهم گفت حرف از سرخوشی

سرخوشی نازم که در روز گـــرفتارم رسید

ســـایبانی داشــــتم من در بـــیابان غـــزل

با غـزل گـــفتم غـــمم را تا غزل وارم رسید

شـــادی اینـجا رفـــت و آبادی و آزادی برفت

شــــربتی نو از خــــدا از بهر بیــمارم رسید

نامــه ننوشـــته ای دادم به دســـتان خــدا

با خـــدا گفتم که صدها گونه آزارم رســـید

ســـالها پــــیکار کــــردم با درون خـــام خود

حال هم چون پخته گشتم وقت پیکارم رسید

تا نگــــاهی می کنـــم اوهــــام می بلعـــد مرا

شــــعله از افــــلاک بر بیهوده افکارم رســید


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها